نامِ کلمه برای سرود
نامِ کلامت
و برایَش سرایِش
دستی دراز میشود بندبندش عشیق
رگ در اراده در سُربِ مذاب
ریختِ منطقی:
خدا آب
خدا فرا آب
خدا فرای فرا آب
خدا فرای فرای فرا آب
خدا فرای فرای فرای فرا آب...
رگِ گردن
میزانی مبهوت
سُربِ رگ
حوت در حوت
که کیستم او که اینجا آشیان کردست؟
در دریایِ سنگ و کفّه
در ثقل لا
در قعرِ خود و الّا
شاهین
چشمش نیست
زباناش گرفته
تَن تَنانشان گرفتار
"ندیده روشنایی به چشم هرگز"
بی همانِ عدلِ سُرخ...