اتود سوم

انداختی بر سرِ زبانم شعر را

شاید سیرنی افتاده از دریا دور

و 

به قتلگاه شنوایی آمدی

بیآواز

 

من

شاهد خروش بودم و عروج و هبوط

حالا

به انحنای مُعوَجِ خروج می‌اندیشم

به خانه‌های خلاء

 

خانه که خالی است

 دریاست

دریا که پراست

عدم

سیرن ها به خشکی آمدند

قتلگاه کویراست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.